موفقیت ، امید ، سرگرمی

...این وبلاگ سعی داره تا با ارئه راهکارهای زیبا شما را به زندگی خوب دعوت کنه ...

 

داستانک عاشقانه
جوان عاشق : ( قسمت دوم)
روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد ، احوال وی را جویا شد و دانست که جوان ، بنده ای با اخلاص از بندگان خداست . در همان جا از وی خواست که به خواستگاری دخترش بیاید و او را خواستگاری کند . جوان فرصتی برای فکر کردن طلبید و پادشاه به او مهلت داد .
.............
قسمت آخر داستان را در شماره بعد ببینید ..
 

+نوشته شده در شنبه 21 بهمن 1391برچسب:,ساعت19:49توسط اصغر محمودی | |

 

داستانک عاشقانه
جوان عاشق : ( قسمت اول )
جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد . رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت . مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلب یافت ، به او گفت پادشاه اهل معرفت است ، اگر احساس کند که تو بنده ای از بندگان خدا هستی ، خودش به سراغ تو خواهد آمد .
جوان به امید رسیدن به معشوق ، گوشه گیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد ، به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت ................................................
 

+نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,ساعت18:5توسط اصغر محمودی | |